قانون دو بینهایت
برای تدریس ریاضی وارد کلاس مهندسی دخترها شدم.
همگان بلند شدند. اکثر دخترها بد پوشش بودند.
از قیافهها فهمیدم خیلی به شنیدن سخنان من اهمیت میدهند. چون عدهای گوششان را از روسری بیرون گذاشته بودند تا بهتر بشوند و از سخنان گهربار من بهتر بتوانند استفاده کنند.
هر چند که کار بیتاثیر و گناهی بود و انسان یاد آینهبغل بلدوزر میافتاد اما به هر حال کاری از دست من برنمیآمد.
شروع کردم به تدریس.
در همین هنگام ناگهان سوسکی روی میز قسمت استاد پیدا شد. سوسک با سرش رو به همگان سلامی کرد و او هم پای درس من نشست.
بانوان همه جیغ برآوردند که هان ای استاد سوسکی در کمین نشسته و آرام از همگان برده است.
گفتم: هیچ میدانید بدترین کاری که میشود با سوسک کرد چیست؟
همگان گفتند: نه.
گفتم: به جای اینکه با دمپایی بزنی بر سرش، با بیاعتنایی از کنار او رد شوی. این کار از صد عدد فحش بر آن سوسک بدتر است.
همگان از این سخن من در شگفت شدند و درسها گرفتند و زان پس ایستاده به سخنان من گوش فرا دادند.
من که دیدم همگان این همه مشتاقند که ایستاده گوش میدهند با خود همی فکر کردمی که اکنون الان است و اکنون بعدا نیست. و لذا گفتم:
مهندس واقعی تمام حدود شرع را رعایت میکند و همواره شاکر است. اگر نیست، مهندس واقعی نیست.
دختری جوان زان سخن برآشفت و گفت چرا؟
گفتم: عدد تقسیم بر بینهایت میشود چه؟ میشود اپسیلن یا عددی نزدیک به صفر.
دوم: بینهایت منهای هشت یا عدد میشود چه؟ میشود بینهایت.
هر مهندسی که دو جواب بالا را بداند، مقید به شرع و شاکر میشود.
دختر جوان گفت: استاد چه ربطی دارد؟
من: جوابش روشن است. عمر ما در آخرت بینهایت سال است. عمر ما در دنیا مثلا صد سال. صد تقسیم بر بینهایت میشود اپسیلن سال. عمر ما نسبت به دنیا صد سال است. عمر ما نسبت به آخرت اپسیلن سال یا چند ساعت است. وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ کَأَنْ لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَةً مِنَ النَّهار...(یونس45)
و روزى که آنان را محشور و جمع میکند، گویى جز به اندازه ساعتى از روز (در دنیا یا برزخ) نماندهاند ...(یونس45)
غیر ممکن است کسی مهندس باشد و بداند کل زندگی در دنیا حدودا چند ساعت است و حدود شرع را رعایت نکند. چند ساعت ارزش ندارد آدم این همه غصه دنیا بخورد و گناه کند. چند ساعت تحمل کن.
طبق قانون احتمالات اگر فقط و فقط یک درصد حرف قرآن درست باشد، ده یا بیست سال ضرر نمیکنیم. بینهایت سال عذاب است و بینهایت سال ضرر میکنیم. درصد آنطرف خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی بزرگ است. قابل ریسک نیست. بینهایت عمر در پیش است. بینهایت یعنی بینهایت. اگر خواب میبینیم یعنی روح وجود دارد. اگر روح هست پس عمر ما بینهایت است. بزرگترین هشدار و یادآوری عمر بینهایت ما همین خواب است.
این قانون از راه دومی هم قابل اثبات است. در این دنیا چهار بعد داریم. طول و عرض و ارتفاع و زمان. اگر کسی بتواند با ریاضت شرعی وارد بعد زمان آخرتی شود، میتواند طیالارض کند. یعنی مثلا هزار رکعت نماز را در چند دقیقه بخواند یا مسافت طولانی را در چند ثانیه طی کند. در قیامت چون خورشید نیست، إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ (تکویر1) آن گاه که خورشید به هم درپیچد، (تکویر1) معیار بعد زمان خورشید نیست و تغییر میکند. در نتیجه یک روز آخرت معادل هزار سال دنیا میشود
در نتیجه یک روز آخرت معادل هزار سال دنیا میشود
یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ (سجده5) کار[جهان] را از آسمان[گرفته] تا زمین، اداره مىکند؛ آن گاه[نتیجه و گزارش آن] در روزى که مقدارش آن چنان که شما[آدمیان] برمىشمارید هزار سال است، به سوى او بالا مىرود. (سجده5)
پیامبر(ص) وارد بعد زمان آخرتی شدند و کل معراج با آن همه حوادث از نظر زمان دنیوی چند ثانیه طول کشید.
دومین قانون: بینهایت منهای هشت میشود بینهایت.
خداوند بینهایت نعمت داده از اسلام و ولایت و ... تا چشم و مغز و ... تا خوراک و لباس و....
حالا فرض کنیم هشت نعمت را خداوند نداده است که آن هم حکمت است. مثلا خواستگار نیست یا درآمد کم یا .... نداریم. عوضش بینهایت نعمت داریم. شما تا کنون شکر انگشت اشاره را به جا آوردهاید؟
دختر جوان: شکر انگشت اشاره؟
ما با انگشت اشاره مینویسم، دکمه را میبندیم و لقمه میگیریم و ... ما بدون انگشت اشاره آفتابه را به زحمت بلند میکنیم.
پس مهندس واقعی چون میداند بینهایت نعمت منهای هشت نعمت میشود بینهایت، همواره شاکر است.
نقل به مضمون: موسی(ع) به خداوند گفت: میخواهم عابدترین و محبوبترین خلق را ببینم. مردی دارای بیماری جذام و برص و گوشهگیر را به او نشان دادند. موسی(ع) تعجب کرد و گفت: ...او که نه حال صیام دارد نه قیام نه سجود. در همین حال جبرییل نازل شد و چشمان او را هم گرفت.
مرد دعا کرد: ....لک الحمد و لک الشکر یا بار با وُصُول. موسی(ع) گفت: من مستجاب الدعوه هستم میتوانم آنچه از دست دادی به تو برگردانم و بیماریات را خوب کنم. مرد گفت: لا ارید شیء من ذلک. اختیاره لی احب من اختیاری لنفسی. من هیچکدام از اینها را که گفتی نمیخواهم. آنچه او برای من خواسته است در نظر من محبوبتر است از آنچه من برای خودم میخواهم.
موسی(ع): ...خدا چه مهربانی با تو کرده که این همه او را میستایی؟
مرد: در این قریه تنها من خداشناسم....چه عطایی از این والاتر که مرا شایستهی معرفت و محبت خود دیده و محبتش را در عمق جانم نشانده.(سفینۀ البحار366/3)
قانون دو بینهایت باعث شد عدهای پوشش خود را بهتر کنند.
سوسک با تعجب نگاهی به من کرد و سوالی در ذهنش شکل گرفت که چرا عدهای هنوز پوشش بد دارند. مگر ایشان مهندس نیستند و ریاضی نخواندهاند. یا محبت خدا را در دل ندارند.
گفتم: برای اینکه الامام علی(ع): کم من عقل أسیر، عند هوى أمیر. امام على(ع): چه بسیار عقلى که اسیر است و هواى نفس امیر؟!(نهجالبلاغه)
وقتی عقل اسیر باشد توجیحات را به گونهای تنظیم میکند که هوای نفس دوست دارد. توجیهدار گناه میکند. مثلا یک تکه فیلم نامناسب میبیند و با خود میگوید من هدفم این است که ببینم در جامعه چه میگذرد و یا من پوششی را انتخاب میکنم که خواستگارپسند باشد یا باید انسان شیک پوش باشد و ... هوا به عقل دستور میدهد و عقل برای هوا دلیل جور میکند.
سوسک از اهمیت سخنان من در شگفت شد. در پوست خود نگنجید. به پرواز درآمد و همگان از در پنجره و فرار کردند.
- ۹۸/۰۵/۰۲