شنگول العلما

اینجا دفترچه خاطرات نیست کتاب است. وبلاگ دوم صوتهای مذهبی آدرسش اینه: arefanehha.blog.ir

شنگول العلما

اینجا دفترچه خاطرات نیست کتاب است. وبلاگ دوم صوتهای مذهبی آدرسش اینه: arefanehha.blog.ir

نظرات موافق تشویقند و نظرات مخالف افزایش دانش من یا شما.

سوال کلید فقر است

شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۸:۲۷ ب.ظ

 نمی شه برای همه زندگی ها نسخه واحد پیچید.

 مثالها ممکن است برای یک زندگی قابل اجرا باشد برای زندگی دیگر قابل اجرا نباشد.
مثلا کسی که تسلیم یک حدیثی (از احادیث حق شخصی نه حق الناس و ....) از پیامبر ص نمی شود. نمی شه به زور مجبورش کرد طبق حدیث عمل کند.

چون حقیقت عبودیت که در حدیث عنوان بصری آمده در طرف مقابل نیست. در نتیجه گاهی فقط باید گذشت کرد.

 

اَلْمَسْأَلَةُ مِفْتَاحُ اَلْفَقْر
نیاز از کسی خواستن، کلید تنگدستى است.
غرر الحکم و درر الکلم، ج 1، ص 473

نقطه مقابل حدیث  بالا چشم به دست خالق داشتنه که بهش می گن توکل. توکل رو نمی شه به کسی داد. انسان باید روی خودش کار کنه تا توکل رو ملکه کنه. یعنی علم توکل تبدیل بشه به ملکه توکل.

عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ : رَأَیْتُ اَلْخَیْرَ کُلَّهُ قَدِ اِجْتَمَعَ فِی قَطْعِ  اَلطَّمَعِ عَمَّا فِی أَیْدِی اَلنَّاسِ . الکافی ج ۲، ص ۳۲۰
 على بن الحسین علیهما السّلام فرمود: من تمامى خیر و سعادت را دیدم گرد آمده در اینکه باید طمع از هر چه در دست مردم است برید.

اینکه چشم انسان به دست خلق باشد حتی پدر و مادر خود یا پدر و مادر همسر یا .... یعنی هنوز قطع طمع نشده؟
چرا پدر همسر که پولداره به ما کمک نمی کنه؟ یعنی چشمت به دست خلقه.
چرا من حالم بد هست مادر همسر یا ....بهم سر نمی زنن یعنی قطع طمع انجام نشده.

قدیم ها کارت بانکی پدرم دستم بود بدون گفتن از کارتش برمی داشتم می نوشتم بعد پول به دستم می امد می دادم و پدر هم‌می دانست.
این یک نوع فرهنگ دیگه هست با بالایی قاطی نشه. بعضیا این زمینه براشون فراهمه بعضی هم نیست اما کلا قطع طمع اصله
قطع طمع رو از پول تو جیبی نگرفتن یاد گرفتم. معرق کاری می کردم به جای پول تو جیبی و می فروختم.

رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : مَلْعُونٌ مَنْ أَلْقَى کَلَّهُ عَلَى اَلنَّاسِ.
رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله فرمود: کسى که بار خود را بر دوش مردم بیفکند، ملعون است. (الکافی ج ۵، ص ۷۲)
خانم ها بدانند که مرد آژانس نیست. خانم خونه می تونه جوری تنظیم کنه که با تاکسی و اتوبوس بره برگرده می تونه هم یه جوری بره خانه ی مادرش که کلا مرد آژانسش بشه.
بره برسونه بعد شب هم دیر بشه بره بیاره. یا یه جوری از اسنپ استفاده کنه که همسر بگه خرجش بالاست خودم می برم می ارم.

چرا از یک پدر و مادر دلسوز و فداکار یک فرزند پرتوقع لوس پررو بیرون می آد؟
مادر دلسوزی که هر چی فرزند می خواد براش می اره و فراهم می کنه و خیلی بهش رسیدگی می کنه یک مادر دلسوز تربیت نمی کنه یک مادر پرتوقع تربیت می کنه که دستور می ده و بقیه باید به حرفش گوش کنن.

پدری که آژانس فرزندش می شه فرزند ازدواج کنه توقع داره شوهرش آژانسش بشه.

از بزرگترین کمک های پدر و مادر به فرزند کمک نکردن هست در چهارچوب خاص.
قدیما چرا فرزندان زیاد بودند و خوب هم تربیت می شدند چون دیگه کسی در همه جا بهشون کمک نمی کرد خودشون روی پای خود ایستادن رو یاد می گرفتن.

بریم حدیث ببینیم:
حدیث آمده است نقل به مضمون: پیامبر(ص): من بهشت را برای شما تضمین می‌کنم به شرط اینکه چیزی از کسی نخواهید و هیچ‌گاه سوال نکنید. ... و این چنین شد که از آن به بعد حتی سر سفره اگر کسی به آب نزدیکتر بود از او درخواست نمی‌کرد و خود بلند می‌شد و آب می‌نوشید.
([1]  من لا یحضره الفقیه- ترجمه غفارى، ج‏2، ص: 382


اینکه پدر به فرزند بگوید موبایلم رو بیار یا خانم چای بیار اشتباه است. چون این دستور است.
مردی که همسر پر توقع و دستور ده دارد در دست زن اسیر است اسیر و همچنین برعکسش.

مسولیت دادن به فرزند یک کار درست است و دستور دادن کار نادرست.
 یک دایره می شه کشید مسولیت های خانه را بنویسیم نان خریدن، ظرف شستن و غیره دایره بچرخه روی هر کی افتاد مسولیت با اوست. مسولیت چرخشی.
البته مسولیت متناسب با جنس اولویته. و کنارش تنوع.

از این احادیث شاید بشه گفت سوال و درخواست هم باعث فقر مادی و هم فقر معنوی می شه.
سوال فقط به معنای درخواست پول نیست. سوال به معنای تقاضا هست.
پیاده کردن سوال می شه انداختن بار خود بر دوش دیگران.
تمرین سوال نکردن و دستور ندادن باید داشته باشیم.

اینکه زن بره سر کار بعد بچه داری رو بندازه گردن مادرش. این یعنی بار انداختن روی دوش دیگران.
حالا کسی شرایط خاص داره بحثش جداست.

حدیث ببینیم:
در یکی از مسافرتها در منزلی فرود آمدیم. همه متفرق شدند برای اینکه تجدید وضویی کنند و آماده نماز بشوند. دیدیم که پیغمبر اکرم بعد از آنکه از مرکب پایین آمد، طرفی را گرفت و رفت. مقداری که دور شد، ناگهان برگشت. اصحاب با خود فکر می کنند که پیغمبر اکرم برای ما چه بازگشت؟ آیا از تصمیم اینکه امروز اینجا بمانیم منصرف شده است؟ همه منتظرند ببینند آیا فرمان می دهند که حرکت کنید برویم. ولی می بینند پیامبر چیزی نمی گوید. تا به مرکبش می رسد. بعد، از آن خورجین یا توبره روی آن، زانو بند شتر را در می آورد، زانوی شترش را می بندد و دوباره به همان طرف راه می افتد. اصحاب با تعجب گفتند: پیامبر برای چنین کاری آمدی؟ ! این که کار کوچکی بود! اگر از آنجا صدا می زد: آی فلان کس! برو زانوی شتر مرا ببند، همه با سر می دویدند. گفتند: یا رسول الله! می خواستید به ما امر بفرمایید. به هر کدام ما امر می فرمودید، با کمال افتخار این کار را انجام می داد. ببینید سخن، در چه موقع و در چه محل و چقدر عالی است! فرمود: «لا یستعن احدکم من غیره و لو بقضمة من سواک » تا می توانید در کارها از دیگران کمک نگیرید و لو برای خواستن یک مسواک. آن کاری را که خودت می توانی انجام بدهی، خودت انجام بده.

 نمی گوید کمک نگیر و از دیگران استمداد نکن و لو در کاری که نمی توانی انجام بدهی، نه، آنجا جای استمداد است. مجموعه آثار شهید مطهری جلد ۱۶.

پیامبر ص کارهای همسران رو تقسیم کردند بیرون از منزل با مرد درون منزل با زن.
حالا زن یک جوری وقت کشی کند با خانه مادر رفتن با تلفن با شبکه اجتماعی با حتی درس خواندن زیادی که مقداری بار داخل خانه بیفتد روی دوش مرد هر روز و پیوسته این یعنی تقسیم پیامبر ص رو قبول نکردن.

اینکه حضرت علی ع عدس پاک می کردن یعنی مرد  کار خانه از دستش بر می آد انجام دهد اما علی ع را فرض کنیم از جنگ برگشته بگوییم خب عدس مسولیت شما بود این هم عدس های امروز.

یک فرهنگ اینه که زن و شوهر بدوند دنبال دنیا که بچه ها راحت باشن در اینده.
یک فرهنگ اینه که مرد کار کند و زن هم قناعت کند.
خداوند مثل پازل خانواده را در هم گیر انداخته. یکی فعالیت اصلی اش کار بیرون خانه و یکی حسن التبعل و با تربیت فرزند بهشت زیرپایش.


ابووائل می گوید : روزی من و ابوذر به زیارت سلمان رفتیم و برای ناهار نزد او ماندیم .
موقع غذا که شد ، سلمان مقداری نان جو و نمک برایمان آورد و به ما تعارف کرد که بخوریم .
ابوذر گفت : اگر با این نان و نمک مقداری سعتر - گیاهی خوشبو - می بود ، بهتر بود و ما بیشتر لذت می بردیم .
سلمان از نزد ما بلند شد و بیرون رفت و بعد از چند لحظه با مقداری ازهمان سبزی که ابوذر خواسته بود ، برگشت .
وقتی غذا تمام شد ، ابوذر گفت : خدا را شکر که به ما قناعت بخشید !
سلمان گفت : ای ابوذر ! اگر به روزی خود قانع بودی ، آفتابه من به رهن نمی رفت .
معلوم شد سلمان برای این که به درخواست ما جامه عمل بپوشاند ، آفتابه خودرا نزد سبزی فروش به رهن گذاشته و مقداری سبزی برای ما تهیه کرده بودتا بعدا پول آن را بدهد . (1)
1 ) بحارالانوار ، ج 22 ، ص 384

در کنار حدیث بالا، تحمیل نکردن زهد و .... در نظر بگیریم.

به مرد می گویند به زندگی وسعت دهد در حد توان 

به زن هم می گویند قناعت کند در حد توان.

حالا این محتوا رو بریزیم در سطح وسیعتر یعنی حکومت داری با رعایت حدود و شرایطش. که البته ظرایف زیاد دارد و تفاوت ها رو هم با دقت باید لحاظ کنیم که کلا بحثی دیگر است.

  • شنگول العلما

نظرات  (۳)

سلام ... هرچند دیر اما خدا توفیق داد متن شما رو خوندم

پاسخ:
سلام.
سلامت و عاقبت بخیر باشید ان شاءالله
خوندم
اسلام آوردم
وَ حالا ندبه دارم که ایمان هم بیارم...


انقطاع الیه.......
پاسخ:
شراب طهور توحید نصیبتان باد.
یا من هو بمن رجاه کریم
عاقبت بخیر و رستگار باشید ان شاءالله
به به!
یادداشت را خوندم ببینم می تونه با جناب حسن روحانی قرابت سببی یا نَسَبی داشته باشه؟!
دیدم خیلی هم بی ارتباط نیست.
کلیدش آشنا بود :)
پاسخ:
سلام بر استاد مرآت.
خدا کنه عبرت بگیریم و بفهمیم که محاسبات و سنت های اخروی هم در جهان هست که باید بر اساس آنها حرکت کنیم ^_^

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">