شنگول العلما

اینجا دفترچه خاطرات نیست کتاب است. وبلاگ دوم صوتهای مذهبی آدرسش اینه: arefanehha.blog.ir

شنگول العلما

اینجا دفترچه خاطرات نیست کتاب است. وبلاگ دوم صوتهای مذهبی آدرسش اینه: arefanehha.blog.ir

نظرات موافق تشویقند و نظرات مخالف افزایش دانش من یا شما.

در کاپوت

دوشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۸، ۰۱:۴۵ ب.ظ


در پیاده‌رو داشتم راه می رفتم که ناگهان دختری مرا صدا زد.
دختر: ببخشید آقا!
من: باشد.smiley
دختر: باشد یعنی چه.
من: شما از من تقاضای بخشش کردید من نیز بخشیدم.indecision
دختر: خدا شفایتان دهد.
من: ان‌شاءالله.angel
و به حرکتم ادامه دادم که باز صدایم زد.
دختر: اتول من خراب شده است. می‌شود شما فقط چند استارت بزنید؟
من: آری
پشت فرمان نشستم و او گفت: در کاپوت را بزنید.
با خود گفتم: در کاپوت کجاست؟ یا خدا. من تاکنون در کاپوت نزده‌ام. الان آبرویم می‌رود. خدایا کمک کن جهان در خطر بزرگی افتاده است من نمی‌دانم در کاپوت را چطور بزنم.indecision اگر بگویم نمی‌دانم آبرویم می‌رود. بهتر است خیلی آهسته او را نصیحت کنم و در همین حال با چشم دنبال دکمه‌ی کاپوت بگردم. آری همین است. موفقیت در راه است.
من: ببخشید خانم من می‌توانم شما را کمی نصیحت بنمایم.
دختر: الان؟!
من: آری.
دختر: از چه رو؟
من: همین طوری بدون رو. قول می‌دهم کم باشد و کاربردی.
دختر: باشد بفرمایید.
من: وقتی می‌خواهیم اوج محبت را به فرزندمان نشان دهیم می‌گوییم: سلام دخترم یا سلام پسرم، عزیزم( عزیر من)، گلم( گل من)، عمرم(عمر من) و مدام به آخر کلماتمان م یا من اضافه می‌کنیم.
رابطه‌ی ما با خدا هم همین‌طور است. هنگام نماز، در ابتدای سوره حمد می‌گوییم، الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ (حمد2). خدا را رب العالمین می‌خوانیم. وقتی به سجده رفتیم و خاک‌ساری کردیم و لباس من‌من را از تن درآوردیم، در سجده می‌گوییم سبحان ربّی الاعلی و بحمده. در ابتدا می‌گوییم رب العالمین، در خاک که لباس منیّت را درآوردیم می‌گوییم: ربی یعنی رب من. 
اما همان طور که ما می‌گوییم ربّی، خدا هم می‌گوید عبادی (بندگان من). 
به تعداد من یا خودم در ترجمه آیه زیر دقت کنیم. در این آیه هفت عدد من یا خودم وجود دارد که اوج محبت خدا به بندگان را نشان می‌دهد. 


و اما ادامه مطلب

وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ‏ أُجیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی‏ وَ لْیُؤْمِنُوا بی‏ لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ (بقره186) و هر گاه بندگان خودم، از تو درباره خودم بپرسند، من خودم نزدیکم، و دعاى دعاکننده را به هنگامى که خودم را بخواند خودم اجابت می‏کنم، پس‏[آنان‏] باید دعوت خودم را بپذیرند و به خودم ایمان آورند، باشد که رشد یابند. (بقره186)
رابطه عاشقانه است.
إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی‏ وَ لْیُؤْمِنُوا بی. دعانِ یعنی دعانی یعنی اگر من را صدا کنند، جواب می‌دهم.
گاهی ما آدرس را گم می‌کنیم. با زبان، خدا را صدا می‌زنیم اما تمام دلمان متوجه خدا نیست. قسمتی از دل متوجه امکاناتمان است. خدا را صدا می‌زنیم و یک چشممان هم به دارایی و کار و وکیل و وضعیتمان است. برای همین دعا به نتیجه نمی‌رسد. در این آیه گفته شده: إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی فقط من را صدا کنید و چشم امیدتان فقط به من باشد تا اجابت کنم.
لحظات مرگ لحظات حساسی است. آدم در آن زمان مهم‌ترین پندها را می‌دهد. حال ببینید امامان در آخرین لحظات عمرشان چه پندی به فرزندان خود داده‌اند.‏
 امام باقر (ع) فرموده است: چون مرگ پدرم، امام سجاد، فرا رسید مرا به سینه خود فشرد و فرمود: اى پسرکم! تو را سفارش مى‏کنم به آنچه پدرم هنگام شهادت خویش به من سفارش فرمود و گفت که امیر المؤمنین هم به ایشان سفارش فرموده است و آن سفارش این بود که اى پسرم! پرهیز کنید و بر حذر باشید از ستم کردن نسبت به کسى که یاوری غیر از خدا بر تو نمى‏یابد. (بحارالانوارج75،ص308)
مظلوم چون هیچ یاوری ندارد، به هیچ یک از اسباب دنیا متوسل نمی‌شود و فقط خدا را می‌خواند. در نتیجه دعایش مستجاب می‌شود. 
ما به جای اینکه خدا را بخوانیم مدام نگاهمان به سمت اسباب اطرافمان است. و عیب دیگر ما این است که گاهی در امور دنیوی اصرار در دعا داریم. اصرار در دعاهای دنیوی مصلحت را تغییر می‌دهد و مصلحت جدید تولید می‌کند. 
دختر: چه سان؟
من: وقتی فرزند کوچک ما می‌خواهد به چایی دست بزند نمی‌گذاریم. اما وقتی خیلی اصرار کرد می‌گذاریم کمی دستش بسوزد تا متوجه مناسب نبودن چایی برای سن او بشود. هرچقدر دوست داریم در امور اخروی مثل خیر در دنیا و آخرت یا عاقبت بخیری و ... دعا کنیم. اما در امور دنیوی مثلا خرید خانه‌ای خاص، یا ازدواج با یک نفر خاص و ... اصرار در دعا نکنیم. چون ممکن است مصلحت تغییر کند و مصلحت جدید تولید شود و خدا بگذارد تا دستمان بسوزد. کلی دعا کنیم نه جزیی. خدایا همسر خوب بده. نه فلان همسر را بده.
در همین هنگام ناگهان دکمه‌ای که عکس کاپوت روی آن بود با چشم دیدم.
من: خب اکنون به کار خود برسیم.smiley
او رفت جلوی اتول و من دکمه‌ی کاپوت را کشیدم . و چند استارت زدم. داشتم خدا را در دل شکر می‌کردم که گفت: باید ابزار تعمیر را از عقب اتول بیاورم. می‌شود لطفا در صندوق عقب را بزنید.
با خود گفتم: یا خدا در صندوق عقب را چطور بزنم؟indecision
من: ببخشید من می‌توانم باز کمی شما را نصیحت کنم؟
دختر: خودتان می‌روید یا از قفل فرمان استفاده بنمایم؟
نتیجه اخلاقی این است که ندانستن عیب نیست. نصیحت کردن موقع تعمیر اتول عیب است. 

laugh

 

  • شنگول العلما