سلام عجیجم
تقریبا حدود بیست سالی هست که وبلاگ می نویسم.
فضای وبلاگ و بلاگ بیان متفاوت هست. بلاگ بیان (اینجا) همه از من بهتر و عالم تر و فرهیخته تر.
اما وبلاگ همه سنین و همه مدل تفکر توشه و انسان های عادی و معمولی اش بیشتره.
از این حدودا بیست سال نوشتن، تقریبا پانزده سال رو به شکل زیر نوشتم. این متن مال حدودا ده سال پیش هست. اسمم به جای شنگول العلما ، آقای جوگیر بود. و چون مجرد بودم اکثر طنزها با ازدواج و خواستگاری و اینها می ساختم و گنجاندن یک نکته تفسیری کوتاه در اون طنز. و همیشه پر از شکلک. اما شکلک ها عادی خود بلاگفا.
به یاد گذشته ها و پیش زمینه متن بعد که در مورد ذکر یونسیه هست.
همین طور که نشسته بودم یه پیامک اشتباهی برام اومد
پیامک این بود: به عجیجم بگو قهر بسه بیا خونه.
به دلیل اهمیت بنیان خانواده، عجیج اگه این متن رو میخونی برو خونه نگرانت شدن.
اینقدر این پیام رو کپی کنید تا برسه به دست عجیج.
بعد از دقایقی دوباره یه پیامک دیگه اومد بهش گفتی؟
من: سعیم رو کردم. به قول خانه سبز قهر کردین ولی حرف بزنین
او: تو دیگه چی میگی مشنگ؟!
من: من مشنگ، دوست عجیج نیستم. من آقای جوگیر هستم.
او: جدی! شما جوگیر العلما حکیم البلاگفا هستین؟
من: البته من کوچکتر از اونی هستم که بزرگتر باشم اما من آقای جوگیر هستم.
او: ببخشید اشتباهی گرفتم. زندگیمون به هم ریخته. داشتیم زندگیمون رو میکردیم و اشتباهی هم نکردیم، نمیدونم چرا خدا بر ما غضب کرده.
من: خدا بر کسی غضب نمیکنه شما خودتون مورد غضب واقع شدین.
او: یعنی چی؟
من: در سوره حمد بعد از صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ طبق روال آیه باید گفته میشد غیر الغضبت علیهم ولااضللتهم. اما گفته شده غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ چرا؟ چون از جانب خدا فقط نعمت میرسه پس گفته شده انعمت علیهم. اما غضب، کیفر اعمال خودمون هست و غضب ابتدایی نیست. لذا گفته شده مَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ. نعمت ابتدایی و پاداشی هست اما غضب ابتدایی نیست و فقط کیفری هست.
او: آقوی جوگیر خواهرم خیلی دلش میخواد باهاتون صحبت کنه. الان بهتون زنگ میزنه
دریم دیم دریم دیم دریم دیم.
صدای زنگ موبایلمه نخندیدن.
من: سلام.
خواهرش: سلام.
بعد، یه سکوت سنگین بینمون برقرار شد. با خودم گفتم لابد حرفاش یاد رفته. برای اینکه با افکارش بیشتر آشنا بشم گفتم: راستش من دوست دارم با افکار دخترای امروزی بیشتر آشنا بشم. یه سوال بپرسم؟
خواهرش: بفرمایید.
من: فرض کنید من اومدم خواستگاریتون بعد....
چی شد.
چرا این جوری تندتند نفس میکشی.
گفتم فرض کن. فقط یه فرض هست
آروم باش.
میگم آروم باش. ای بابا
کسی اونجا نیست به اورژرانش خبر بده
نفس بکش.
بیـــــــــــــب
ای بابا اینم مرُد.
تحمل شوق وصال منو نداشت. برای شادی آن مرحومه در مورد سوره حمد یه نکته میگم ثوابش برسه به روحش.
در سوره حمد از اولش تا نستعین فَاذْکُرُونی هست و از اهدنا تا آخر أَذْکُرْکُم.
فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لی وَ لا تَکْفُرُونِ ( بقره152) پس مرا یاد کنید، تا شما را یاد کنم؛ و شکرانه ام را به جاى آرید؛ و با من ناسپاسى نکنید. (152)
- ۰۲/۰۳/۱۴