قوانین غیرواقعی فسادزاست
قوانین وقتی مطابق با واقع نباشد به جای اصلاح تولید فساد می کند.
قانون واقعی نیست هی تخلف می شود هی تخلف می شود.
این کوچه ای که همه ورود ممنوع می روند لابد تابلواش اشتباه است. اینجایی که همه هر روز پارک می کنند تابلو مطلقا ممنوع را برداریم.
دو تا کتاب نوشتم بیمه نویسندگان شدم. بعد سه سال زنگ زدن گفتن بیمه ات قطع شده. چون کتاب جدید ننوشتی.
گفتم یه دونه کتاب دارم می نویسم
گفتن باید چند تا بنویسی.
این می شه قانون فسادزا. من مثلا کتاب زرد الکی بنویسم که بیمه ام باطل نشه.
استاد شجاعی به تازگی کتابی نوشتن چقدر وقت گذاشتن؟ بیست سال. کتاب من کیستم؟
بعضی وقت ها با خودم فکر می کنم گاهی یک کتاب را هم باید بیست سال وقت گذاشت و خواند. کتاب خواندن کاری ندارد کتاب عمل کردن سخت است.
اگر معلم ها کتاب بنویسند رتبه بندی داره و چی و چی. این یعنی چی؟ تشویق معلم به کتاب نوشتن برای پول، برای رتبه و .... یعنی تولید کتاب زرد.
باربری.
برای اسباب کشی پرسیدم گفتند ساعتی یک میلیون و دویست هزار.
از هر کسی پرسیدم از اطرافیان گفت من حدود ده میلیون ت دادم. هر باربری زنگ زدم گفت: ساعتی یک و دویست درسته اما کمه. بیعانه باید بدی زوریه. وگرنه یا یواش کار می کنند یا بد بار می زنن که دو بار برند و بیایند.
راه درست چیه؟ وقتی هیچ کس این قانون رو رعایت نمی کنه یعنی یا باید یک و دویست رو بکنیم دو ت بدون بیعانه یا غیره.
این چه اتحادیه ای که قانونی گذاشته که هیچ کس رعایت نمی کنه؟
املاک!
قانون می گوید کمیسیون فروش خانه بیست و پنج صدم خریدار بدهد بیست و پنج صدم فروشنده.
باز هم رعایت نمیشه اکثرا یک درصد می گیرند.
هفتاد و پنج صدم اختلاف.
خب این درصد رو افزایش بدیم مثلا نیم درصد یا شصت درصد بعد هر کسی تخلف کرد جریمه سنگین.
پزشک هر چه مریضش بیشتر باشد پول بیشتر دارد.
اما فرض کنیم به یک پزشک بگیم این صد میلیون برای تو این چند نفر هم مال تو. هر چقدر مریض شوند به ضرر دکتر می شود چون از صد میلیونش کم می شود. پس دکتر سعی می کند که افراد تحت نظرش کمتر مریض شوند. که رسیدن به این قانون سخت است البته.
پشت ویترین بعضی مغازه ها نوشته پنجاه درصد تخفیف. خب مگه چند درصد کشیدی که پنجاه درصد تخفیف؟
معمولا درصدی که باید روی اجناس کشیده بشه طبق قانون اکثرا حدود بیست تا سی درصد هست.
خب این درصد رو واقعی بگذاریم بعد نظارت و جریمه.
به جای این درصد غیرواقعی یک درصد واقعی بگذاریم مثلا همه روی اجناس می توانند پنجاه درصد بکشند. مثال می گویم
عمده فروش ها تنها کسانی هستند که روی اجناس حدود بیست درصد می کشند. بقیه قرو قاطی می کشند. این طوری یک کالا بالای شهر یک قیمت میشود پایین شهر قیمت دیگر.
خودمان هم با قانون گاهی دست و پای خودمون رو می بندیم.
من ساعت دو می رسم. خب این را نگو. شاید تصادف شد و .... باید گفت من بین دو تا دو و سی دقیقه می رسم.
قانون غیرواقعی یک مشکل است زیاد قانون گذاشتن هم یک مشکل دیگر.
اصل اینه که بدون هیچ قانونی هم تقوا باعث شود درست کار کنیم.
من برای خدا این قانون را رعایت می کنم جمله درست الهی ماست.
- ۰۴/۰۴/۲۳
اتفاقا واقع اینه که مردم دوبل پارک میکنن،خیابون یک طرفه رو چپه میرم و قرار رو دیر میرسن.
یعنی قوانین تعیین میشن که دقیقا واقع رو به گونه ی دیگه ای رقم بزنند.
من اینجوری میبینم که «قوانبن باید مرتفع کننده ی نیاز ها باشه»
و اتفاقا مسیر تقوا رو هم همین میبینم.
و مسئله رو اینجوری میبینم که قانونگذار به فکر حل مسئله های خرده نه رفع نیاز!!
و همین میشه که تخلف روی تخلف و نهایتا به فساد ختم میشه.چون آدمها میبینن که نیاز هاشون با این قوانین رفع نمیشه.