شنگول العلما

اینجا دفترچه خاطرات نیست کتاب است. وبلاگ دوم صوتهای مذهبی آدرسش اینه: arefanehha.blog.ir

شنگول العلما

اینجا دفترچه خاطرات نیست کتاب است. وبلاگ دوم صوتهای مذهبی آدرسش اینه: arefanehha.blog.ir

نظرات موافق تشویقند و نظرات مخالف افزایش دانش من یا شما.

یک نکته  بسیار ظریف و مهم بین روانشناسی غربی و اسلامی وجود دارد.

غربی می‌گوید تو باید مدام با خودت بگویی من می‌توانم من می‌توانم تا بتوانی.(مثبت اندیشی) 
تو باید مدام با خودت بگویی امروز روز خوبی است امروز روز خوبی است تا بشود.(مثبت اندیشی و امید) 
اما تفکر اسلامی چه می گوید؟
می‌ گوید کلمه به فضل خدا را اضافه کن.
به فضل خدا می‌توانم. به فضل خدا روز خوبی می‌شود. به فضل خدا ....
اگرگفتند: آیا تو در شغلت موفق می‌شوی؟ باید بگوییم من نه موفق نمی‌شوم. اما به فضل خدا در شغلم موفق می‌شوم.
آیا می‌توانی فلان کار را انجام دهی؟ من نه نمی‌توانم. اما به فضل خدا می‌توانم.
یعنی اول ذل عبودیت را ببینیم (توجه به خاک (تیمم)) «من نمی‌توانم» و دوم عز ربوبیت را ببینیم(توجه به آب وضو (رحمت خدا)) «به فضل خدا خوب می‌شود.»
در آیه 48 فرقان به جای کلمه باران کلمه رحمت آمده است.
وَ هُوَ الَّذی أَرْسَلَ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً (48فرقان)
او کسى است که بادها را بشارتگرانى پیش از رحمتش فرستاد، و از آسمان آبى پاک‏کننده نازل کردیم. (48فرقان)
یعنی به خود که نظر می‌کنم نمی‌توانم (خاک) اما به خدا که نظر می‌کنم می‌توانم.(آب) 
البته اگر فانی در حق باشیم نمی‌گوییم به فضل خدا می‌توانم. چون در این جمله به فضل خدا می توانم، یک من هم وجود دارد (در فعل می توانم) . اما اگر بگوییم به فضل خدا خوب می‌شود. منیتی از این جمله قابل استخراج نیست.
و کامل کامل خواستیم بگوییم باید بگوییم ان‌شاءالله به فضل و رحمت خدا خوب می شود درست می‌شود و غیره.
... وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکى‏ مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ (نور21)
...و اگر فضل و رحمت الهى بر شما نبود، هرگز احدى از شما پاک نمى‏ شد؛ ولى خداوند هر که را بخواهد تزکیه مى‏ کند، و خدا شنوا و داناست! (نور21)
پس تفاوت تفکر غربی و تفکر اسلامی همین کلمه به فضل و رحمت خداست.
در تفکر اسلامی همه امید به خالق است و در تفکر غربی تکیه بر خود است در حالی که یک پشه می‌تواند این خود (انسان) را عاجز کند. چنانچه نمرود را یک پشه کشت. 
مثلا در سلوک نباید بگوییم من با ذکر گفتن به قرب می‌رسم. یا  در ذهن نگوییم من با ذکر گفتن به جایی نمی‌رسم. بلکه همواره باید امید به فضل خدا داشته باشیم .
با ذکر گفتن بدون امید نمی‌توان رسید اما با فضل و رحمت خدا به همه جا می‌توان رسید.
ذکر بدون حسن ظن به درد نمی‌خورد.
در همه چیز حسن ظن باید داشت.
عَنِ ابْنِ بَزِیعٍ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ أَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ أَنَا عِنْدَ حُسْنِ ظَنِّ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ بِی إِنْ خَیْراً فَخَیْراً وَ إِنْ شَرّاً فَشَرّاً «2» بحار الأنوار  ج‏67   ص : 366
 ابن بزیع گوید: امام رضا علیه السّلام فرمود: من نزد حسن ظن بنده‌ی مومنم به خودم هستم، اگر او خیر در نظر بگیرد به خیر خواهد رسید و اگر سوء ظن داشته باشد باز هم به آن خواهد رسید.
پس سوء ظن هم داشته باشیم اتفاق می افتد. 
من نمی توانم و نمی شود و حقوقم کفاف نمی دهد و امروز چه روز بدی است و .... که سوءظن است اگر در ذهن باشد اتفاق می افتد.
حسن ظن روی هوا هم به درد نمی‌خورد مدل غربی. 
حسن ظن فقط  به خدا باشد. 
توجه کنیم به کلمه (بی) در متن عربی حدیث بالا.
 
حبّ الدّنیا رأس کلّ خطیئه و رأس العبادة حسن الظّن باللَّه‏ محبت دنیا سر آمد همه خطاهاست و سرآمد همه عبادت‌ها حسن ظن به خداست‏.

حالا یک نگاه متفاوت به کلمه الحمد لله رب العالمین بیندازیم تا حسن ظن به خدایمان تقویت شود.
همه چیز رزق است رزق مادی و معنوی مثلا اللهم الرزقنا توفیق الطاعۀ و بعد المعصیۀ و صدق النیۀ و عرفان الحرمۀ.. 
پس توفیق طاعت رزق است دوری از گناه رزق است و ....
حالا آیه زیر  به ما می‌گوید رزق فقط و فقط از  طرف خداوند است به دلیل کلمات ان و هو و صیغه مبالغه رزق که رزاق است.

إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتینُ (ذاریات 58)
خداوند روزى‏ دهنده و صاحب قوّت و قدرت است! (ذاریات58)
تفسیر المیزان : و تعبیر به این سه اسم (رزاق، ذوالقوه و متین) برای این است که بر انحصار روزی دادن در خدای تعالی دلالت کند، و بفهماند که خدا در رساندن رزق به روزی خواران - با همه کثرتی که دارند - ناتوان و ضعیف نمی شود.

حالا که همه ی چیزهای مادی و معنوی رزق محسوب می‌شود و فقط و فقط خداوند رزق دهنده است پس ستایش هم فقط مخصوص خداوند است پس در اول سوره حمد می‌گوییم: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
 و این یعنی همه هیچ کاره‌اند و خدا همه کار است. 

حالا یک گزیده ای از نوشته های امام خمینی(ره) و علامه طباطبایی (ره) در مورد اعتماد به نفس در کتاب‌هایشان ببینیم:

 

 

کتاب تهذیب نفس و سیر و سلوک از دیدگاه امام خمینی ره 
توجه به عزّ ربوبیت و ذلّ عبودیت
‏ ‏‏یکی از آداب قلبیّه در عبادات و وظایف باطنیّۀ سالک طریق‏‎ ‎‏آخرت، توجّه به عزّ ربوبیّت و ذلّ عبودیّت است؛ و آن یکی از‏‎ ‎‏منازل مهمّۀ سالک است؛ که قوّت سلوک هرکس به مقدار قوّت‏‎ ‎‏این نظر است، بلکه کمال و نقص انسانیّت تابع کمال و نقص این‏‎ ‎‏امر است. و هرچه نظر انّیّت و انانیّت و خودبینی و خودخواهی در‏‎ ‎‏انسان غالب باشد، از کمال انسانیّت دور و از مقام قرب ربوبیّت‏‎ ‎‏مهجور است. و حجاب خودبینی و خودپرستی از جمیع حجب‏‎ ‎‏ضخیم تر و ظلمانی تر است، و خرق این حجاب از تمام حجب‏‎ ‎‏مشکلتر و خرق همۀ حجب را مقدّمه است، بلکه مفتاح مفاتیح‏‎ ‎‏غیب و شهادت و باب الابواب عروج به کمال روحانیّت خرق این‏‎ ‎‏حجاب است. تا انسان را نظر به خویشتن و کمال و جمالِ متوهّم‏‎ ‎‏خود است، از جمال مطلق و کمال صرفْ محجوب و مهجور‏‎ ‎‏است؛ و اوّل شرط سلوک الی الله خروج از این منزل است، بلکه‏‎ ‎‏میزان در ریاضت حق و باطل همین است. پس هر سالک که با قدم‏‎ ‎‏انانیّت و خودبینی و در حجاب انّیّت و خودخواهی طیّ منزل‏‎ ‎‏سلوک کند، ریاضتش باطل و سلوکش الی الله نیست، بلکه الی‏‎ ‎‏النفس است: «مادر بتها بت نفس شما است».‏.....
 اعتماد به حق در سلوک‏ ‏‏از وظایف بزرگ سالک الی الله و مجاهد فی سبیل الله آن است که‏‎ ‎‏در خلال مجاهده و سلوک از اعتماد به نفس بکلّی دست کشد. 
و‏‎ ‎‏جبلّتاً متوجّه به مسبّب الاسباب و فطرتاً متعلّق به مبدأ المبادی‏‎ ‎‏گردد، و از آن وجود مقدس عصمت و حفظ طلب کند و به‏‎ ‎‏دست گیریِ آن ذات اقدس اعتماد کند و در خلوات تضرّع به‏‎ ‎‏حضرتش ببرد و اصلاح حالش را با کمال جدّیّت در طلب بخواهد‏‎ ‎‏که جز ذات مقدّس او پناهی نیست. والحمدلله .(303)‏ 
‏‏تضرع به درگاه حق در سلوک
‏ ‏‏پس، سالک طریق آخرت در هر رشته از رشته های دینی و طریقه ای‏‎ ‎‏از طریقه های الهی هست اوّلاً باید با کمال مواظبت و دقّت، چون‏‎ ‎‏طبیبی با محبت و پرستاری پر شفقت، از حال خود مواظبت نماید و‏‎ ‎‏عیوب سیر و سلوک خود را تفتیش و مداقّه کند. و ثانیاً در خلال آن از‏‎ ‎‏پناه بردن به ذات مقدّس حقّ جلّ و علا در خلوات و تضرّع و زاری به‏‎ ‎‏درگاه اقدس ذوالجلال غفلت نورزد.(304)
‏ ‏‏عدم امید به خویشتن
‏ ‏‏و باز تذکر دهم که در هر حال به خود امیدی نداشته باش که از غیر‏‎ ‎‏خدای تعالی از کسی کاری برنمی آید. و از خود حقّ تعالی با تضرع‏‎ ‎ ‏‏و زاری توفیق بخواه که تو را در این مجاهده اعانت فرماید تا بلکه‏‎ ‎‏إِن شاءالله غالب آیی. إنّه ولیّ التوفیق.(305)‏ ‏‏ ‏

 با هم تفسیر المیزان را ببینیم:

ترجمه تفسیر المیزان جلد 4 صفحه 596
 و این تفاوت منحصر در مساءله علم نیست ، بلکه در همه فضایل حقیقی و انسانی وظیفه صاحب فضیلت و وظیفه مردم نسبت به او تفاوت می کند. اعتماد به نفس در مقابل اعتماد به خدا و افتخار به عبودیت او، مردود است مطلب دومی که از آن چه گذشت به دست آمد این است که همان طور که دو سه سطر قبل اشاره کردیم ، فضیلت آن چیزی است که خدای تعالی آن را فضیلت بداند، پس این که غربیها می گویند آدمی باید اعتماد به نفس داشته باشد، و بعضی از نویسندگان ما نیز دنبال آنان را گرفته اند حرف درستی نیست ، چون دین خدا چنین چیزی را به عنوان فضیلت نمی شناسد، و مذاق قرآن کریم نیز آنچه خدای تعالی در قرآن کریمش  فضیلت دانسته اعتماد به خدا و افتخار به بندگی او است ،

قرآن می فرماید: ((الذین قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایمانا، و قالوا حسبنا الله و نعم الوکیل )) و نیز فرموده : ((ان القوه لله جمیعا))، و باز فرموده : ((ان العزه لله جمیعا))، و آیاتی دیگر (و من گمان می کنم غنای طبع و استغنای از خلق ، و ابای نفس را با اعتماد نفس اشتباه گرفته اند، بله این که من خود را فقط محتاج خدا و فقیر نعمت های او بدانم ، و در برابر خلق سر فرود نیاورم ، و با سیلی صورت خود را سرخ نموده خود را بی نیاز نشان دهم ، استغنای طبع است ، و اسلام به آن سفارش کرده ، و نیز این که ایمانم ، به خدای تعالی آنقدر زیاد باشد که در سویدای دلم ذره ای نسبت به آینده ام نگرانی نداشته باشم ، این توکل به خدا، و یا بگو غنای طبع است ، و فضیلت است ، و همچنین این که تنها در برابر خدای تعالی اظهار ذلت و حقارت کنم و بس ، و دیگر تن به هیچ ذلتی ندهم ابای نفس است ، و فضیلت محسوب می شود، و اما این که من در تعیین سرنوشت خود تکیه ام به خودم باشد و به قول همین غرب زدگان اعتماد به خودم بکنم ، این شرک به خدا است و اسلام فضیلتش نمی داند) ((مترجم )).

انظر کَیف یَفترُونَ عَلی اللِّهِ الکَذِب ...این جمله صریحا می فهماند خودستایی یهود و این که خود را پسر خدا و دوست او و ولی او می خوانند و از این قبیل ترهات که می بافند، افترایی است که به خدای تعالی می بندند، چون خدای تعالی چنین چیزی برای آن ها قرار نداده.

  • شنگول العلما

نظرات  (۱)

از معدود وبلاگ‌هایی هستید که با وجود پست‌های طولانی می‌خونمش.
عالی بود. سلامت باشید ان‌شاءالله.
پاسخ:
باعث خوشحالیه. 
از لطفتون ممنون. 
عاقبت بخیر باشید ان شاءالله 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">